خدایا شکرت برای پول به موقع

درود
اوقات به مهر
گام اول خیلی عالی بود
روز به روز حالم بهتر میشد
حتی رنگ و روم تغییر کرده بود و همسرم هم متوجه این شده بود اتفاق خوب و یه جورایی معجزه هم برام اتفاق افتاد، وقتی وارد کلوپ شدم اولین پیامم مثبت بود و احساس میکردم قراره همینجوری ادامه پیدا کنه، ولی روز دوم اتفاق بد و درگیری با خواهرام بر سر ارث و میراث
همه چیز رو به کاینات سپردم ولی تو دلم خالی شد یادم اومد که همیشه همینجوری بوده حتی بدتر ازین کار ام در لحظه شروع گره می خوردن
ولی به خودم گفتم من که جنگی با کسی ندارم و واگذار کردم به خدا پس اینبار مثل دفعات قبل نیست اما انگار بود!
چند روز قبل خواهرم زنگ زد و گفت میخوایم جلسه بذاریم و تصمیم بگیریم که چیکار کنیم
گفتم والا من که یه نفری حریف شما چهار نفر نمیشم پس واگذار کردم به کاینات هر تضمینی که گرفتید انجام بدید و خداحافظ
ولی پیامهایی بعدش ردو بدل شد که روز به روز امروزم کمتر شد حتی کلاس هام رو هم نمیتونستم به خوبی ادامه بدم ! تا دیروز که رفتم خونه مادرم داشتیم صحبت میکردیم که خواهرم هم اومد و با دیدن من دوباره شروع کرد حتی چند بار زنگ زد و دو تا دیگه از خواهرانم اومدن و شروع کردن هر چی خواستم توجه نکنم نشد هر چی خواستم توجه نکنم نداشتن نهایتا جنگ شد و طبق معمول آدمهای بی منطق خودخواه پول پرست به خودم گفتم خدایا منکه … آخرش گفتن رسید بده که سهم تو بدیم گفتم خب بنویسید من امضا کنم گفتن خودت بنویس مگه سواد نداری مگه بلد نیستی مگه … خودت کاغذ و خود کارم داری بنویس گفتم خب بگید من بنویسم گفتن اسم خودت پدرت شماره ملیت آدرست گفتم ینی اسم پدر مو نمیدونید باشه مینویسم ولی ادرسمو به کسی نمیدم
نهایتا به اصرار اونا آدرس خونه قبلی مو نوشتم و خداحافظی کردم مادرم طفلی بغض کرده بود و منو نگاه میکرد تو دلم گفتم اینا واقعا خواهر ای من و دختر ای این پیرزن هستن که حتی رعایت حال مادرشون و نمیکنن و جیغ و داد و جنگ و جدال و … اصلا رعایت حالشو نمیکنن بلند شدم شماره مو با خط درشت نوشتم دادم به مادرم و گفتم من واگذار کردم به خدا حقیو که پدرم به امانت داد بهت و الان دختر ات نمیذارن بهم بدی پس اگه خواستی بدی بهم زنگ بزن بیام اگرم نخواستی دیدار به قیامت و با مادرم خداحافظی کردم اصرار کرد شام بمون که قبول نکردم و …
امروز قرار بود سهم مو واریز کنن و نکردن بعد از ساعت اداری هم خواهرم تماس گرفت که رسیدی که نوشتی با وکیل مشورت کردیم و ایراد گرفته و دوباره باید بیای رسید بدی ینی فقط میخوان اذیت کنن تمرکزم به هم ریخته و تب کردم انگار آتیش گرفتم و دارم میسوزم دوباره تصمیم گرفتم که دیگه فعلا سراغشون نرم و شماره هاشونو مسدود کنم و تمرکزم روی کلاس ای دوره بذارم
نمیدونم کارم درسته یا غلط
احساس میکنم دوباره اون موجودات ماورایی که مدتها اذیتم میکردن اومدن سراغم خدایا فقط تورو دارم خدایا کمکم کن و به حال خودم رهام نکن

الهی شکر🥰🥰🙏

دوستان چقدر خوشحال میشم احساسم عالی میشه که، واسه دوستان خوب و عالی و دوست داشتینم، اتفاقات خوب و مثبت و عالی ای، میوفته..😎😎😎خیلی دوست دارم اتفاقات خوب تون رو با من به اشتراک بزارید..😊😊😊

سلام و عرض ادب خدمت استاد گرامی آقای محمدی و دیگر گروه پشتیبانی عزیز
خدایا شکرت که هم من و هم دوره ای هایم در این مسیر آگاهی قدم برمی‌داریم و تسلیم ضمیر ناخودآگاه نمی‌شویم
خدایا شکرت

سلام دوستان از اینکه هر روز با خوندن نوشته های شما می بینم اتفاقات خوبی براتون میفته خوشحالم وکلی انرژی می گیرم وتمریناتم رو انجام میدم . امروز همکارم از من خواست دو میلیون به حسابش واریز کنم به قانون تکامل اعتماد کردم واجازه ندادم ترس بیاد سراغم حقیقت رو گفتم وهمکارم هم قبول کرد ویک میلیون براش واریز کردم.اتفاق دیگه ای که انتظارش رو نداشتم به این فکر بودم که چطور با کیف سنگینم تا ایستگاه تاکسی برم که همسایه مون از راه رسید و به راحتی به خونه رسیدم.

دوستان راستی، چقدر حال میده چقدر احساس قشنگ میره رو هزار، وقتی میوه درجه و مارک دار میخری، من به خودم میگم، ذهن تو شرطی کن به ثروت، ذهنیت ثروت ساز، زندگی ثروت سازی رو خلق میکنه..

سلام خدمت دوستان.من گام ۳ رو تمام کردم.خدا رو شکر با سعی در تغییر دیدگاهم تونستم این ماه پس انداز داشته باشم.خدایا سپاسگذارم