سلام و درود بر همه عزیزان
خداروشکر میکنم که میتونم بعضی از معجزات رو ببینم. خداروشکر که هستم و میتونم کار خوب انجام بدم،
خدایا کمکم کن اونقدر عاشقت باشم که نه ترسی برام بمونه و اندوهی،
خدایا کمکم کن بفهمم و درک کنم که بی تو همه چیز هیچ است و با تو هیچ، همه چیز است.
خدایا کمکم کن بفهمم و درک کنم که لذت بردن از همسر، فرزند، پول، دارایی و دنیا یک امر درونی است و وقتی با روح خودم ارتباط خوبی ندارم نمی تونم با روح مظاهر ثروت هم ارتباط خوبی بگیرم، برای همین ممکنه همه رو داشته باشم اما انگار که ندارم چون ارتباطم فقط فیزیکیه.
خدایا کمکم کن بفهمم و درک کنم که تو بزرگتر از غصه ها و شادی هایم هستی.
خدایا هر آرزویی که کردم در برابر تو و قدرتت کوچک بود، یجورایی کم بود، آخه از کسی دارم طلب میکنم که سلطان عالمه، فکر کردم چه آرزویی بکنم که واقعا بزرگ باشه و ارزشمند، چیزی جز آرزوی داشتن “تو ” در ذهنم نیامد.

سلام به همه دوستان عزیز.
خدارو شکر میکنم که امروز روشنایی روز و آفتاب قشنگشو دیدم .. البته با کمی تاخیر که خواب موندم ،. و دلیلشم به خاطر دیشب بود که دیر خوابیدم. ،دیشب با چندتا از دوستام شب خیلی خوب و شادی رو گذروندیم.، و خیلی خوش گذشت..دیروز یه واریزی کوچیک پول داشتم .. و خدا رو شکر میکنم بابتش..
برای همگی آرزوی موفقیت و شادی بی حد دارم..
خدایا شكرت برای این زندگی خوب و پر از شادی…

با سلام ودرود خدمت استاد محمدی وهمکاران گرامیشون شکر خدا این روزها حال و هوای خوبی دارم مسائلم از لحاظ مالی روبراه تر شده قبلأ که حقوق می گرفتم تا دوم سوم برج نمی موند ولی توی این ماه گذشته از تعمیر جلو بندی ماشینم که حدود دومیلیون هزینه شد وچند قرض کوچک دیگه هم داشتم دادم ودخترم را هم که دانشجوی تهران تا حدودی تأمین کردم در حال حاضر دوام آوردم که امروز یازدهم برج از این بابت این حال و روزم را مدیون این مجموعه می دونم چون با فکرتر میرم جلو خدا را شاکرم وامیدوارم هوامو داشته باشه ودستم رها نکنه واز ته دل به خاطر نعمت‌هایی که برای ما ارزونی داشته وهمیشه مورد الطافش قرار میگریم سپاسگذارم

سلام صبح بخیر
من امروز مدیتیشن کردم ودر مورد همه مشکلات با خدا حرف زدم وهمه را ب او سپردم تا برایم درستش کند در مسیر خیر سر نوشتم وارامش پیدا کردم شکرت خدا

سلام صبح بخیر
گاهی وقتی می رفتم خونه می دیدم مادرم با وجود اینکه وضع مالی خوبی نداشتیم دو سه تا سیب زمینی یا چندتا دونه پیاز برمی داشت و می رفت. کجا رو نمی دونستم. و من هی می گفتمم مادر من آخه دو تا سیب زمینی چیه؟ کجا می بری؟ زشته؟ آخه خیلی کمه اینکه. می گفت شما کاری نداشته باشین.مادرم را می گم هر چیزی که داشت سعی می کرد تقسیم کنه. دیروز در مغازه بودم یکی از مشتری هامون یک سبد سیب زمینی بسیار خوب یک دست برام آورد. البته چند ساله که این مشتری محترم برامون از محصولاتش میارده. و فک می کنم روزی ما بخاطر مادرمون باشه.
تقریبا دو ساله مادرم فوت شده ولی هنوز خیر و برکتش تو زندگیمون هست.