سلام دوستان امروزم بلند شدم وعدم رو خوردم بعد موسیقی گوش دادم بعد نماز خوندم بعد استراحت کردم بعد رفتم باشگاه بعد رفتم شب بابام دور زدیم تو شهر و چنتا خرید انجام دادیم بعد به لطف خدا تونستم یکی دیگه از تابلو های ویژام رو آماده کنم امروز که رفتم تو شهر یکی از آشنا ها رو دیدم یه شوخی کرد باهام ناراحت شدم و خیلی رنجیدم ولی به روی خودم نیاوردم ولی باز شب موقع خواب هم همین حالت رو داشتم ولی بازم خدارو شکر شاید خدا میخواست یک درس به من بده

سلام دوستان شب همگی بخیر.شکر خدا که پدرو مادر مهربان و همچنین خواهر و برادرای خوب و مهربانی دارم ‌‌که تو این اوضاع من.. منو تنها نذااشتن و با تمام وجود کنارم بودن… دوم شکر که با وجود این دوره واستاد عزیز تونستم دیدم رو نسبت به خیلی از مششکلات عوض کنم و اونهارو جور دیگه ببینم. و شکر وسپاس که امروز یه دفعه ۱۰ م که نمیدونم برای چی.. ررفت تو حسابم. و یک کارت دیگمم ۳ میلیون شاژ شد. و از خدا مممنونم. و شکر که وضعیت جسمیم هم خیلی بهتره..‌

بنام خداوباسلام .امروزاسترس چک‌های برگشتی ام راداشته. دعا ومدتیشن وتوکل به خداحل نشدولی مهلت کوتاه گرفته شد.سعی کردم باهمه مهربان باشم حتی کسی که اذیتم میکندودائم باعث رنجشم میشد.وامروزگام۷ جلسه ۵۸و۵۹و۶۰ رامرورکردم واقعا پرمحتوا وآموزنده وقسمتی ازمشکل اساسی خودم رادراین ۳جلسه پیداکردم وجالب اینکه درمروراول ودوم این جلسات بعلت بیماری فقر عدم تمرکز ویاهمان مشغولی ذهن من متوجه خیلی مطالب نشدم

سلام به همه ی دوستان عزیزم ♥️ دیروز از کنار یه انبار بادام داشتم رد میشدم ، چشمم افتاد به کاغذ نوشته ای که رو دیوارشون زده بودند . نوشته بود ” لطفا در معاملات دیگران دخالت نکنید ” . یاد کنترل نکردن افتادم . // جدیدا دارم به این فکر می‌کنم که سعی کنم هر اتفاقی که از طرف اطرافیانم بیفته ، بدون غر زدن ، بفهمم که اون اتفاق رو خدا سر راهم قرار داده که من انجامش بدم . پس سعی میکنم بتونم هیچی نگم و کار و اشتباه دیگران رو بدون غر زدن خودم جبرانش کنم و انجامش بدم . // قضاوت های ذهن باعث – عجله کردن – در صحبت و جواب دادن میشه . و به خاطر همین استاد تاکید دارن که صبر کنید و بیشتر گوش بدید . دیروز متاسفانه همین قضاوت های ذهن و تاثیر گرفتن از مامانم که از قبل تو ذهنم بود باعث شد عجله کنم و زود درخواستم از یه شخصی رو بگم . ولی در کل نسبت به گذشته احساس میکنم که توی تغییر کردن باورهام و رفتارهام کمی پیشرفت کردم . خدایا شکرت شکرت 🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏♥️♥️♥️♥️

سلام وقت همگی عزیزان دلم بخیر باشه انشالله دیروز معجزه این بود:دیشب که رفتم در مغازه خیلی خسته بودم درحدی که تو راه، پشت فرمون خوابم گرفته بودوچرت میزدم.یکی از شاگردام هم نمی‌خواست بیاد سر کار،مرخصی بود.که باید خودم به جاش میبودم به خدا گفتم خدایا امشب دوست دارم مغازه شلوغ بشه، خسته هم هستم شاگردمم نیست میشه که همه چیز رو درست کنی….
تا وارد مغازه شدم شاگرد اولم بهم گفت شما برین اگه شلوغ شدم زنگ میزنم که بیان. من که باورم نمیشد که این حرف رو زد گفتم تنهایی شاید اذیت بشی گف نه برو.من هم رفتم خونه خوابیدم استراحت کردم واقعا خستگیم تموم شد وکلی سر حال شدم .
ساعتای 9 بود که زنگ زد گفت بیان که شلوغ شديم
رفتم کلی شلوغ بود .خیلی خدا رو شکر کردم که همه چیز رو دقیق سر جاش تنظیم کرد ودقیقا همونطوری که از خدا خواسته بودم شد.
به این دلیل دوست داشتم شلوغ بشم که امروز 20 م چک داشتم وباید حسابم کار می‌کرد تا بتونم پاس کنم.امروز صبح خداروشکر خیلی راحت چکم پاس شد.
دوستان اگه ما امروز آرامشی نصیبمون میشه وشده همش به خاطر لطفی است که خداوند متعال در حق ما روا داشته واستادی توان مند رو سر راهمون قرار داده‌.
خداوند رو به خاطر این لطف بیکران واین نعمت بزرگ (استاد عزیزم)که خود معجزه ای بس بزرگ هم هست در زندگی ما،شکر میکنیم و هزار بار نیز شکر میکنیم .حالا نوبت ما است که با دعای شبانه روزی از خداوند بزرگ ومهربان بخواهیم که هر چه زودتر سلامتی استاد عزيزمون رو به ایشون برگردونه. و باز هم بتونیم از فیوضات وجودی ایشون بهره مند بشیم