سلام

باعرض سلام وخدا قوت خدمت استاد محمدی وشما عزیزان کلوپ.اول از همه خدارا شاکرم که من را هدایت کرد به دوره نخبگان ،از اتفاقات مثبت امروز من اینکه خدا رو شکر سالم از خواب بلند شدم ورفتم سر کار واینکه همزمانی که گوشی زنگ خورد ویکی درخواست کمک مالی داشت مشتری امدو۳۰۰هزار به حساب من واریزی داشت ودیگر اینکه بعد حدود ۱۱روز کمر درد که دیگر قرار بود شهریگری بروم برای درمان باهدایت خدا بسوی یک دوست وتهیه یک پماد خدا روشکر خیلی بهتر شدم وتوانستم امشب به باشگاه بروم .خدایا شکرت

سلام ودرود به همه ی عزیزان.خدا را شکر میکنم که امروز همسرم بسلامت برگشت.خدا روشکر میکنم بابت تن سالم ولبخند دخترم.خداروشکر میکنم بابت سلامتی عزیزانم من هم هرزگاهی اشتباه میکنم ذهنم درگیر مسائلی میشه که واقعا دردناک هستن.اما خداروشکر میکنم از اینکه اینقد حواسش به من هست و تا الان تنهام نذاشته حتی زمانیکه خارج از کشور تو بدترین شرایط بودم تک وتنها خدایا بی نهایت از تو سپاسگذارم

درودبرشما.قبل ازاین دوره خدای من همان کسی بود که بهش نیاز داشتم عزت نفسم خوردمیکردم تاخواسته ام رافلان شخص برآورده کندبه لطف گامهادرکم ازخداوندتغییرکرده ونیازامروزمن تنها ارتباط باخداست و ارتباط صحیح با مخلوقات خدا.به قول استادبایدبرگردی خانه به آغوش خدا.من خیلی ازخدابدم میامدفکرمیکردم مقصرتمام بدبختی هام هست من درک واگاهی درستی از وجود خداوند نداشتم . چندروز هست که وقتی باخداحرف میزنم ازشدت شوق وعشق گریه میکنم احساس میکنم در آغوش خدا هستم و اطمینان واعتماددرمن ایجاد شده چطورازاستادمحمدی تشکر کنم نمیدانم واقعا…

سلام دوستان عزیز خسته نباشید من چندروز که حسم بالا و پایین میشه
نمی‌دونم چرا نمیتونم استرس نگیرم
نمی‌دونم چکار کنم؟؟
هرروز کلی ایده به ذهنم رسید ه همش ایده های جدید و فوق العاده ولی نمیدانم چرا نمیتونم شروع کنم؟؟؟🤔
هرروز صبح که بیدار می‌شوم حالم خوبه وبعدا میروم سر ساختمان بخاطر آنجا تنهام مراقبه میکنم وشروع میکنم به شکرگزاری وثبات قلبی میگیرم ؟؟؟
تو همین حال خوبم یک ایده باحال به ذهنم میاد و اون فکر توذهنم خوب بررسی میکنم و می‌نویسم که یادم نره تا مراحل مختلف تولید توفکرم حساب میکنم
وبعدا شروع به کار می کنم راستش جهت اطلاع من استاکاربنایی صفرتاصد کلامعمارم
این ساختمان تاالان خودم کارکردم چون از پارسال که اعصابم خورد شد و بخاطر اینکه صاحب کار خدانشناس جوازنداشت دروغ گفته بودیک‌ روز سر ساختمانش بخاطر یک حادثه من خواستم کارگرم نجات بدم آهن ستون جرثقیل نتونست نگه داره کمرم آسیب دیده خلاصه نمیتونم برای مردم کارکنم واینجا کمکم پیش بردم و بعضی وقتا دردم زیاد میشه تعطیل میکنم خدارو شکر تاحالاپیش رفته دیگه آخرش نصفه گچکاری مونده که تموم بشه ))) خلاصه کلام اینکه همین دردها ویک خورده بی درآمدی وحق خوری همان صاحب کار م که یادم میاد بعضی وقتا فشار عصبی میاره کلا منو ازجاده خارج می‌کنه ولی بعد از نیم ساعت طول می‌کشه به خودم میام وسریع باافکارمثبت عوض میکنم

خدا رو شکر دراینجور وقتا
وافکار منفی مختلف هواسم هست که مشکلم پایدار نیست هرچقدر افکار منفی نویز های منفی بزارن من تایک ساعت کمتر افکار م خنثی کردم
فقط چون‌هرروز هست ممکن کم بیارم یعنی درروز ۳تا۵بار بعضی وقتا حالم بد میشه آیا شما هم این مراحل رادارین چطوری تموم میشه یا چطوری فشار کم کردین اصلاً راه بهتری سراغ دارید