چرا موفق نمیشم؟
امیدوارم تا الان از مجموع مقالات و دوره لذت برده باشید. امروز قراره به اندازه ی چند دقیقه خودمون رو در آغوش بگیریم واز تفکر عمیق لذت ببریم.
میخوام با یه سوال بحث رو وا کنم چرا برای موفقیتت اقدام درستی نمیکنی؟
توی موقعیتی که هستی تعداد زیادی فرصت برای درآمد زایی هست… کافیه یک لحظه تمام خود کم بینی هات رو کنار بذاری و فکر کنی اگر هر کاریو شروع کنی، موفقی چندتا فرصت درآمدزایی اطرافت هست؟؟
بیشتر بخوانید: ارزیابی ذهن
چرا موفق نمیشم؟؟؟؟
تجربه ای که خودمون داریم (در گروه آموزش استاد محمدی) به این شکل هست که جدای از اطلاع رسانی گسترده ای که در ارتباط با گروه آموزشی ما وجود داره تمام افراد با اقدام و به درخواست خودشون درخواست ثبت نام میدن، اما بعد از گذشت چند دقیقه بخشی از افراد منصرف شده و نیمی از افراد حتی جلسات رایگانی که براشون میذاریم رو نگاه نمیکنند.
این در حالیست که به هنگام ارتباط با مشاوران همه ی این افراد خواستار تغییر وضعیت زندگی و مالی خود هستند… گاهی حتی بدون اینکه از تلاش هاشون تعریف کنند، سعی دارند ما رو قانع کنند که شکست هایی که توی زندگیشون متحمل شدند بخاطر شرایطی هست که همه ی افراد جامعه دچارش هستند… (تمام افراد رو شاید خودتم بعید بدونی وگرنه تمام ماشین های بالای یک میلیارد تومنی صفری که تو خیابون وجود داره، توهم ماست)
دلیلش اینه که معتقدن افراد پولدار جامعه ما از رانت و وابستگی و دزدی به پول رسیدن. براش شاهد و دلیل هم زیاد دارن. در واقع، بهتره اینطوری مطرح کنیم: آیا توی همین جامعه کسی وجود نداره که از پایین شروع کنه یا کرده و با ذهن درست و کار و تلاش به همه چیز برسه یا رسیده؟
این رفتار تنها در تغییر وضعیت مالی نیست؛ بلکه در خیلی از موارد هم صدق میکنه. مثالش رعایت نکردن مصرف دارو و یا رژیم غذایی یا برنامه ی ورزشی توسط افراد است…
بعضی وقت ها خیلی از افرادی که برای اولین باره با ما آشنا شدند از ما میپرسند؛ کی از پول بدش میاد؟ اگر به این حرف ها باشه که منم خواستم و نشده؟؟
شاید هیچوقت از خودشون نمیپرسن چرا یکی پولدار هست و یکی نیست….. شاید هم میپرسن، اما جواب کلیشهای به خودشون میدن تا خودشونو توجیه کنن.
چقدر خودتو دوست داری؟؟
ما از نسلی هستیم که پلاستیک صندلی ماشین هامون رو برای نو بودن درنیاوردیم یا به ندرت موبایلمون رو بدون قاب دیدیم… از خانواده هایی که از خودگذشتگی پدر برای برادر و خانواده ی خوودش، مانع از دستیابی پدر به خواسته های خودش شده. پدر و مادرهایی که فراموش کردن خودشون رو دوست داشته باشن… و از این دست داستانها که خودتون انواعشو میتونید بهخاطر بیارید. خب ما هم با همین آموزه ها رشد کردیم… این ها تماما تجربه های ما هستند.
قدیمی ترین داستان هایی که در دنیای ما وجود داره داستان هایی در باب آفرینش هست. تنها پانصد سال است که حقایق علمی و قوانین فیزیک بصورت اصولی وارد دنیای ما شده اند. بعد از آن انسان به شدت میل به ماده گرایی پیدا کرده است. از آنجایی که انسان امروز بشدت ماده گراست خیلی سخته که با عینک نیاکانشان به آفرینش نگاه کنند چون اون رو حقیقت علمی نمیدونن… اگر تفاوت رخداد ها با تجربیات رو بخوایم مقایسه کنیم، توی یک مثال بخوایم بیاریم؛ مثل تفاوت رنج کشیدن شما در وقوع یه حادثه ی شکست عشقیه در مقابل چیزی که تو ذهن دیگران میگذره (عجب این دو نفر هم جدا شدن… چه بد) چیزهایی رو ما به صورت ذهنی تجربه میکنیم که بیشتر شبیه یک رمان است تا رخدادی فیزیکی. این واقعیت ذهنی نمایشی از آنچه شخص به صورت واقعی در زندگی خودش تجربه کرده است…
دنیا به عناصر بنیادین تجزیه میشه مولکول ها، اتم ها و کوارک ها
حالا آیا تجربه های ما هم شامل این دسته بندی میشن؟
بله جردن بی پیترسون تجربیات مارو به سه بخش نظم، بی نظمی و فرایندی بین بی نظمی و نظم تقسیم بندی میکند.
فرایند بین بی نظمی و نظم را، ما خودآگاه نام گذاری میکنیم. حذف این عنصر ما را دچار تردید به اعتبار هستی میکند. نبود این عنصر در زندگی موجب تردید در ما میشود در نهایت ما نا امید میشویم و به درستی نمیتوانیم خودمان را دوست داشته باشیم و از خود مراقبت کنیم.
خب بیایم تعاریف دقیق تری از نظم و بی نظمی داشته باشیم و در ادامه با عنصر سوم بیشتر آشنا شویم.
بی نظمی
بی نظمی در فضای ناآگاهی ما وجود دارد… قلمرویی کاملا ناشناخته است. بی نظمی مثل شکست عاطفی است شخصی که به شما متعهد بوده و دیگر نیست؛ مثل از دست دادن سلامتی است مانند قلبی که کارش را منظم انجام نمیدهد. ظرفیتی نا مشخص، دنیایی بی انتها مثل زمان هایی که نمیدانیم چی کار کنیم. به طور کلی چیزهایی که درکی از آن نداریم.
نظم
قلمرویی شناخته شده است مثل تمام سنت های پیشین ، برنامه ی روزانه، کار کارمندی ای که هر روز در زمان مشخصی شروع میشه و به اتمام میرسه. نظم جایی است که رفتار کائنات و دنیا با ما هماهنگ شده. زمانی که از همه چیز مطمئن هستی در نظم قرار داری.
وقتی شراکت با دوست مورد اعتمادی دارید شما با شریکتان در نظم قرار دارید؛ اما وقتی به شما خیانت میکند شما به جهان بی نظمی وارد میشوید. زمانی که شرکت شما ورشکسته میشود و کارت و از دست میدی وارد دنیای بی نظمی میشی
وقتی شما به درآمد ثابتی اکتفا میکنید این نظم است، زمانی که میخواید کسب و کار خودتون رو گسترش بدین و درآمد خودتون رو چند برابر کنید وارد دنیای بی نظمی میشید. ما آدم ها از بی نظمی فراری هستیم وقتی رفتار کشورهای سلطه گر رو نگاه کنی متوجه میشی که حتی کشور ها سر این جنگ دارند که دیگر کشورها بر اساس نظم اون ها اداره بشن… رفتار ادم های کنترل گر و دیکتاتورها گواه همین مسئله هست و ما ناخواسته یک من مستبد در درون خود داریم.
اگر پدیدههای پیرامون ما با تصویر ذهنی شکل گرفته در ناخودآگاه ما برای محیط انطباق داشته باشد، ما احساس نظم میکنیم و با تصور این که هر چیزی جا خودش است، آرامش میگیریم. اما اگر این پدیدهها در تصویر ذهنی ما «نگنجد» ما احساس بینظمی میکنیم؛ بینظمی میتواند کاملا فراگیر باشد و یا با نظم ترکیب شود. این یعنی ذهن ما، ناخودآگاه ما، تمایل دارد به آنچه از قبل آموخته اکتفا کند و در مقابل کشف و شناسایی یافتههای جدید از جهان پیرامون مقاومت میکند. ترجیح میدهد به هر چه که هست بسنده کند
حالا بریم سراغ سوالی که مطرح شد
کی از پول بدش میاد؟
در مقابل باید گفت چقدر میتوانی با بی نظمی کنار بیای؟ زمانی که بی نظمی اتفاق میفته مغز ما به سرعت واکنش نشون میده، واکنشی سریع و کاملا غیر ارادی.. تا چه اندازه ظریفت داری؟
دنیای ما جایی است که حتی شرکت های بی رغیب دچار شکست میشن… کداک، نوکیا، زیراکس، یاهو، هیتاچی، پولاروید، توشیبا، موتورولا، خطوط هوایی پان امریکن، آتاری، کنکورد و کلی دیگه
هنوز شرکا سر هم کلاه میذارن و متعهد ترین افراد به هم خیانت میکنند.
دنیا ظرفیتی بی پایان برای غافل گیری ما داره… خیلی از دوستان تنها لحظه ای قادر هستند به تغییر و موفقیت فکر کنند در حالی که عاشق نظم هستند حالا باز بیشتر صحبت میکنیم از تا بتونی ازین حاشیه ی امنی که برای خودت درست کردی خارج بشی
بیشتر بخوانید: تعادل بین نظم و بی نظمی
سلام ودرودبرتنظیم کننده وگردآورنده مبحث چراموفق نمیشویم خیلی برام جالب وعالی بود دودفعه مطالعه کردم بازم بادقت میخونم عالیه وآموزنده مرسی دوستتون دارم
سلام وقت بخیر.من حداقل ۳۰ سال بانظم کار کردم سعی کردم کم کاری نکنم به موقع سرکار حاضر باشم وکارم درست انجام بدم،خب وقتی اینهمه سال نظم توی کار وزندگی بوده خواه ناخواه آدم نمیتونه یا خیییییییلی سخته که بخواد خیلی چیز هارو رها کنه.امیدوارم راه حل خوبی باشه که بتونیم هرچه سریع تر به زندگی جدید عادت کنیم به امید اون روز.از شما استاد گرامی سپاسگزارم بابت مقاله های بسیار کاربردی تون.